خاطرات من و دردونه هام« محمد یاسین و ثمین»

خاطرات من و دردونه هام« محمد یاسین و ثمین»

این وبلاک درباره. خاطرات من با فرزندان. عزیزم هست
خاطرات من و دردونه هام« محمد یاسین و ثمین»

خاطرات من و دردونه هام« محمد یاسین و ثمین»

این وبلاک درباره. خاطرات من با فرزندان. عزیزم هست

رمضان ماه میهمانی خدا

سلام عاشقانه این ماه خدا و این ضیافت الهی رو دوست دارم هر چند که یه سالیه نمیتونم روزه بگیرم خوشا بحال تمام اونایی که میتونن روزه بگیرن.امیدوارم تمام ماها بتونیم به بهترین نحو ازین ضیافت الهی استفاده کنیم و اگه کارهای اشتباهی داریم اصلاحش کنیم خدایا ممنونم که بمن اجازه دادی یه سال دیگه هم مهمونت باشم.هر چند که ماها مهمون همیشگی ات  هستیم .دوستان عزیزم تو این روزای عزیز ازتون التماس دعا دارم

شیطنت های یاسین و ثمین .حسادت های کودکانه.

سلام امروز که این خاطره رو مینویسم ۲۰ خرداده و روز پنج شنبه اس .واقعیت اش خیلی وقت بود می خواستم بیام نوشته جدید بزارم اما اینقده مشغله کاری دارم که اصلا وقتی برام نمیمونه بتونم بیام پای نت یکی دیگه از دلیل هاش هم این بود که نمیتونستم عنوان مناسبی برای  دلنوشته ام پیدا کنم خاطرات هم زیاد میشه اصلا نمی دونم از کجا شروع به نوشتن کنم.جونم براتون بگه که از وقتی تابستون شده شیطنت های یاسین دو برابر شده تقریبا چون دیگه مدرسه ایی نیست که نصف روز سر گرمش کنه.از یه طرف هم ثمین شیرین کاری هاش شروع شده همین که یاسین ببینه یکی بهش جلب توجه میکنه سریعا میره سمت اش و خیلی ریز بچه رو اذیت میکنه جوری که خیلی باید دقت کرد تا متوجه شد مثلا دست ثمین زیر دستشه داره قربون صدقه اش میره اما دستش رو هم فشار میده با صدای جیغ بچه میفهمیم که بعله محبتت داداشش گول کرده.حالا همه اینا در حالیه که منو و باباش اصلا جلو روش قربون صدقه ثمین نمیریم اما در کل بچه های زمونه حالا خیلی باهوشن و با کوچکترین حرکتی دست ما بزرگترا رو میخونن .ثمین دیگه تند تند سینه خیز میره جدیدا هم پاش رو یه پله بالاتر گذاشته و میخواد از جاهایی که یکم بالاتر هم هستن بالا بره و سینه خیز بره  مثلا از تو آشپزخانه به پذیرایی که قد یه پله بلندی داره  یوقتایی موفق میشه و بعد پنج دقیقه میاد بالا.اما یوقتایی هم ناامیدانه راهش رو عوض میکنه و دور میزنه برمیگرده همیشه وقتی از اوانایی که دو تا بچه داشتن این جمله رو می شنیدم که میگفتن دو تا بچه خیلی سخت تره پیش خودم می گفتم مگه چه سختی داره اینهمه همه ازش مینالن الان که خودم افتادم تو مسیرش میبینم واقعا سخته پوست آدم کنده میشه مخصوصا که من عاشق هر دو بچه ام هستم ‌ دوست دارم از همه لحاظ خوب بزرگ بشن.از یه طرف دوس ندارم یاسین زیاد پای آی پد و موبایل و اینا بشینه و روی یادگیریش اثر کنه منم مدام توی نت دنبال بازی های جدید .کاردستی های جدید و نقاشی های خلاق واسش هستم از یه طرف هم زمانی که باید باهاش بگذرونم تا بشینه کنار من و این کارا رو  با هم انجام بدیم خیلی کم دارم خودش هم تنهایی قبول نداره بشینه بازی کنه که البته حق هم داره و حوصله اش سر میره طفلک. اینجا براتون عکس نقاشی های خلاق با شکل دست رو که بایاسین کشیدم و اون کامل کرده و رنگ آمیزیش کرده رومیزارم.اصلا فکر نمی کردم یاسین پسر آروم و مودب من بخواد به بچه کوچولویی چون ثمین حسادت کنه خیلی وقتها ثمین همش کنار خودمه مثلا آشپزی میکنم تو آشپزخانه کنار منه از همه بدتر اینکه  یاسین با چثه کوچیکش ثمین رو هم بغل میگیره و میره و من چندین دفه بهش توضیح دادم که تو کوچولویی و این بچه برات بزرگه و بغلش نکن اما به گوشش نمیره که نمیره .خیلی وقتا هم برعکس حسادتهاش کلی به خواهرش محبت میکنه و بوسش میکنه و بغلش میکنه یا میخواد غذا دهنش بزاره در کل با وجود همه سختی هاش راضی ام .یوقتایی خودم با اینهمه دغدغه و کار خونه ودو تا بچه خسته میشم و حس افسردگی بهم دست میده میبینم کار من فقط بچه داری و خونه داریه و با اینهمه مشغله فعلا نمیتونم برم کلاسی اسم بنویسم فقط باید منتظر باشم ثمین یکم بزرگتر بشه بیشتر بتونم به خودم برسم ولی باز هم شاکرم .راستی تا یادم نرفته بگم که کلاسای خلاقیت و ژیمناستیک تابستون یاسین جون از اول تیر شروع میشه و کمتر تو خونه حوصله اش سر میره.یه موضوعی هم هس که اینسری ذهن ام رو خیلی درگیر کرده دهن ثمین دختر گلم برفک زده رفتم از داروخانه داروش رو گرفتم و استفاده کردم براش کامل بهبود پیدا کرده اما دوباره برگشته یدفه ایی هم محل پوشکش کامل قرمز و دون دون شده دندون های بالاش هم در اومدن تو این چن روز اخیر نمیتونم اینا علامت های در اومدن دندونه حساسیته چیه؟! خیلی خسته ام واسه سوختگی پای دخترم همه کار کردم مرتب پوشکش رو تعویض کردم مدل پوشک اش رو عوض کردم ضدحساسیت گرفتم پاهاش رو با عرق کاسنی شستم چن مدل کرم سوختگی پا گرفتم که آخریش زینک اکساید فیروز بود اما هیچ کدوم از اینا بهترش نکردن ثمین اذیت نیس و گریه نمی کنه اما بعد یه هفته التهاب و قرمزی پاهاش نمیره قراره تا شنبه ببریمش،پیش متخصص اطفال اما اگه راهنمایی تا تجربه ایی دارید خوشحال میشم در اختیارم بزارید بلکه موثر باشه.

از کارای جدید ثمین بگم که از وقتی که سه تا دندون بالاش جوونه زدن مدادم دندون قروچه میکنه منم واسه جلوگیری از اینکارش لثه گیر weeبراش گرفتم نمی دونم چیکار کنم دندون قروچه کردن از سرش بیافته.کلمه ننه ننه رو مرتب میگه .خیلی هم باباییه جوری که من باورم نمیشه.

ببخشید دلنوشته این دفه ام حسابی طولانی شد دراخر هم چن تا عکس از ثمین و دو تا فسقل هام میزارم

خوشحال میشم با نظراتتون همراهیم کنید دوستان عزیزماین عکس ثمین جوونه  که. رفتیم بودیم باغ عمه جون بیرون از شهر 

هفت ماهگی دخملی.جشن فارغ التحصیلی یاسین

سلام امروز که دارم این خاطره رو مینویسم چهارشنبه ۵ خرداد هست.ثمین چن روزیه که هفت ماهش رو تموم کردم و وارد ماه هشتم زندگیش شده .جونم براتون بگه که این فسقلی من روز به روز با نمک تر و شیطون تر میشه .جدیدا تند تند سینه خیز میره .یه هفته ایی هس که خودش میشینه از اول هم مستقل و بدون کمکی نشست چن روز اول رو  بلد نبود خوب بشینه ولی زود یاد گرفت .یاد گرفته دست میزنه و خودش همراه دست زدنش میگه دس دس یعنی دیده ما وقتیم میخوایم دست بزنیم بهش میگم دست دست خودش هم اینو یاد گرفته و هماهنگ موقع دست زدن آواز خونی هم میکنه باهاشحسابی هم این شیطون بلا باباییه .وقتی باباش  از سر کار برمیگرده تند تند بسمتش سینه خیز میره و ذوق میکنه اگه هم بغل من باشه سریع میره بغل باباش و دیگه نمیخواد برگرده پیش من .جدیدا میفهمه وقتی کسی از خونه میره بیرون اول نیگا میکنه وقتی در رو میبندم شروع میکنه به گریه کردن وقتی دوباره برمی گردم ذوق میکنه و دستاش رو بالا میاره که منو هم بغل کنید و ببرید.تخت پارک دختری رو از همون اول گذاشتم کنار تخت خواب خودمون اما همش این مدت پیش خودم می گفتم کوچیکه و هنوز زوده براش اما امتحان کردم شبایی که ماهیچه و سوپ خورده سیر هس و تا صبح میخوای منم تصمیم گرفتم شبا بزارمش تو تخت پارک البته یکم مشکله.خدا رو شکر اشتهاش نسبت به قبل خیلی بهتر شده حریره رو که دوست نداشت الان خوب می خوره حسابی هم بلا شده امون از یوقتایی که سفره پهن باشه و اونم بیدار باشه سریع سرعت میگیره و میاد سمت سفره و همه چی رو میکشه منم هی جهت چار دست و پا رفتنش رو عوض میکنم سمت سفره نیاد که در آخر سر با جیغ و گریه اش منصرف میشم بیشتر وقتا یکم غذاش رو میاره سر سفره بهش میدم اما دخترم عاشق نون تو سفره اس منم بیشتر وقتا یه نون کلفت بهش میدم تا آخر غذا باهاش بازی میکنه.هفته پیش خونه مامان جون بچه ها مولودی دعوت بودیم جاتون خالی خیلی خوش گذشت دعاگوی همگی هم بودم چن روز پیش هم باغ عمه بچه ها دعوت بودیم ثمین هم بخاطر تغییر فشار هوا یسره اونجا خوابید جاتون خالی اونجا هم کلی بهمون خوش گذشت.

حالا بگم از گل پسرم آقا یاسین.دیروز سه شنبه ۴ خرداد جشن فارغ التحصیلی یاسین بودش.یه هفته ایی بود که تو مدرسه کلی شعر و نمایش و اینا رو تمرین میکردن نامه بهمون دادن که ساعت ۴:۳۰ بریم جشن ما هم ساعت ۴:۳۰ حرکت کردیم بسمت مدرسه.اول کلی قرآن خوندن بعدا بیست دقیقه فیلم کارا و اردوهای بچه ها رو براتون گذاشتن بعد سرود دسته جمعی خوندن سرود امام رضا.شعر مادر و تلاوت دسته جمعی قرآن رو داشتن خیلی برنامه های متنوعی بود جالب بود یجاهایی بچه ها مثلا متن نمایش یادشون میرفت کنار دستش آهسته بهش یادآوری می کرد یا مثلا یکی شون یه تکه از نمایش رو کلا یادش رفته بود اجرا نکرد و با خونسردی تمام رفت سرجاش ایستادخخخخخاما خوب ما مادر و پدر خوب می دونم اجرای هماهنگ چن تا سرود و حفظ خونسردی بچه ها جلو کلی جمعیت کار خیلی سختی و همینش هم کلی هنره.من از جشن شون کلی عکس گرفتم اما چون موبایل هنگ کرد و عکسها رو ذخیره نکرد فعلا دو تا عکس بیشتر از جشن شون ندارم که همینا رو براتون میزارم.بعدا اگه بتونم عکسهای بیشتری میزارم

مدرسه شون خداییش خیلی به بچه ها اهمیت میدن دو تا کلاس تابستانی کامپیوتر و ژیمناستیک براشون گذاشتن قرار شد سه شنبه هر هفته هم برن درسهای سال پیش شون رو مرور کنن که یادشون نره تازه کارت جایزه هم براشون گذاشتن که با جمع کردن اونا بن خرید از فروشگاه میگیرن و مجانی میتونن اسباب بازی و لوازم التحریر بخرن که اینم واسه تشویق بچه هاس.همه چیز جشن عالی و مفرح بود فقط ثمین همراهمون م یکم تو جشن اذیت می کرد جشن از ساعت ۵تا ۷:۳۰ بود که دیگه اخراش حسابی کلافه شده بود و نق میزدن و یوقتایی هم جیغ میزد وسط سالن و نمایش بچه ها که من چندین دفه مجبور شدم برم تو حیاط و برگردم .آخر سر هم به بچه ها عکس دسته جمعی با همکلاسی هاشون ‌ نمرات درس هاشون و برگه ها ثبت نام سال آینده شون رو دادن.شبش ما دیگه حسابی خسته شده بودیم بعد از یه دور تو شهر زدن برگشتیم خونه.این بود از خاطرات این چن مدت من و این دو تا فسقل من.

بزودی عکسها رو میز ارم فعلا.  موبایلم هنک کرده نتونستم.  بزارم