ثمین دختر کوچولو مامان امروز ۲۲اردیبهشت بعد مدتها تلاش بالاخره تونست سینه خیز بره. این فسقلی من هر روز یجوری منو سورپرایز میکنه .قربون تلاشت بشم مامانی
سلام بعد کلی تاخیر و کلی دغدغه امروز اومدم مطلب جدید بزارم .امروز جمعه ۱۷ اردیبهشته راستی عید مبعث رو هم به دوستان عزیزم تبریک میگم .دیروز عصر بعد از گذراندن چن روز سخت و ناخوشایند عصرش با خواهرام رفتیم خونه مامان بزرگم جاتون خالی خیلی خوش گذشت کلی شعر خوندیم و دایره زدیم و کلا همه چی عالی بودمامان بزرگم هم که پایه اینجور محافل ان برامون کلی شعر قدیمی خوندن .منم اونجا از فرصت استفاده کردم و رفتم از درخت انگور شون کلی برگ های بزرگ که جوون میده واسه دلمه درست کردن چیدم.امروز عصر هم دوباره خانوادگی راه افتادیم و رفتیم سمت مهریز «سریزد»از شهرستانهای اطراف یزده باغ وحش آهوان اونجا هم کلی بهمون خوش گذشت کلی حیوونای قشنگ و مختلف بودن .انواع پرنده ها.چن مدل طاووس .اردک و اینا هم بودن .دو تا میمون بازیگوش هم داشتن که خیلی با نمک بودن بچه ها با دیدن حیوانات کلی به وجد میومدن که عکساشون رو پایین براتون گذاشتم.بعد از باغ وحش هم رفتیم به قلعه سر یزد و بعدش هم رفتیم باغ یکی از دوستان توت دست چین خوردیم خیلی بهمون چسبید جاتون خالی.بعد هم نون محلی خونه پز گرفتیم و برگشتیم خونه با اینکه سفر بیرون از شهر ساده و کوتاهی بود اما خیلی خوش گذشت.مخصوصا که روحیه بچه ها خیلی عوض شد.
در اینجا بگم از کارای جدید دخترم .ثمین جدیدا غلت میزنه و از اینور به اونور میره مدام کلمه های دده .اده و زی زی رو میگه به حالت چار دست و پا میره خودش رو یکم عقب جلو میکنه دوباره برمیگرده بحالت سینه خیز.اما هنوز نمیتونه سینه خیز بره و خودش رو بکشه جلو.عاشق اینه که پتو خودش یا ملافه ایی چیزی پیدا کنه و یساعتی باهاش مشغول باشه.جدیدا یاد گرفته دست هم میزنه.یوقتایی هم مثل بای بای کردن «خداحافظی»دستاش رو تکون میده .اما دخترم هنوز اینسری یکم مریضه اینسری هم بعد از ۱۵ روز مجدد بردمش درمانگاه برای وزن گیری هیچ تغییری نکرده بود ولی گفتن وزن الانش خوبه امروز عصر قراره ما بریم پیش یه متخصص نوزادان و تغذیه .چون شما ماشالله خوب غذا میخوری و اشتها داری اما نمیدونم چرا وزن نمیگیری.اینم از خاطرات این چن مدت من